- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
پـسر اُمِّ البـنـین یکتـنه غـوغـا کردی قـتلگـاهی به لب عـلـقـمه بر پا کردی مثل سلطان عرب حمله به اعدا کردی لب خـشکـیـدۀ خود فـاتح دریـا کردی ************ ای که اسطورۀ فضل و ادبی یا عباس چه رجزخوان و مبارز طلبی یا عباس مرد جـنگی و نشانی ز بزرگان داری برتـر از کـل سـپـاه عـربی یا عـبـاس ************ بر سر زین فـرس جلـوۀ شاهان داری چه درخشان قمری در صف ماهان داری یار رعـنای حسین ماه بنی هـاشـمیان در دل خـیمهسرا دیده به راهان داری ************ دشمن از حملۀ تو رو به فـرار آورده ضربههـایت ز تن کـوفه دمـار آورده کِی حـریـف تو بـگـردد سپه ابن زیاد عمر سـعـد چـقـدر نـیـزه سوار آورده ************ پـنجه در پنـجـۀ تو کس نـتـواند هرگز یا تو را یک قدم از صحنه براند هرگز هر نبردی که در آن یک به دهی، پیروزی یک نفر روبه رویت زنده نماند هرگز ************ از سرانگشت تو هر معجزه بر میخیزد دشمن از تیغۀ شمـشیر دو دم بگریزد حیدر آسا به صف کوفه چنان حمله کنی دست و پا و سر آنان به زمین میریزد ************ وصف غوغای تو در معرکۀ خون و قیام رجز هاشمیات در صف مردان به نام کربلا عرصۀ جولان وفاداری توست مانده در خاطرۀ شیعه به هر دوره مدام ************ لب فـرمانـدۀ دشمن زده با نعـره صدا چارۀ کار چنین است که کنید دست جدا زور بازوی تو را شیر خدا داده به ارث دست تو دست پدر، دست پدر دست خدا ************ صحبت جنگ علمدار حسین زیبا است شعر کوبندۀ رزمش همه دم گیرا است سروری وصف ابوفاضل و سقای حرم در تـمـام گـذر کـربوبـلا پـیـدا اسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
نـوبـت جـنـگ عـلـمــدار آمـد در صف مـعـرکه سـردار آمد پــســر حـــیـــدر کــرّار آمــد شیـر لب تـشنه به پـیـکـار آمـد ************ پرچـم لـشکـر دین بر دوشـش صحبت شاه مبـین در گـوشش بر سـر زیـن فـرس با هـیـبـت عالمی گشته فـقـط مـدهـوشش ************ وادی کـرب و بلا خـیـبـر شـد ساقی تـشـنـه لبان، حـیـدر شد پـسـر شـاه عــرب مـثـل پــدر یکتنه در صف یک لشکر شد ************ حمله ور جانب اعـدا میرفت دیـدهاش تا لـب دریـا میرفت یک تن و یک هدف و یک حمله لشکر از هیبت او وا میرفت ************ ذوالـفـقـارش به عـلی میمـانَد رجـز هــاشمـیـان مـیخـوانَــد ضربه در ضربه چه عاشورایی لشکـری را به عـقـب میرانَد ************ بر لـبـش ذکر خـداونـد جـاری افـتـخـارش بـه عـلـم بـرداری بر زمین دجلۀ خـون راه افتاد ضربههایش شده الحـق کاری ************ یک ابالفضل و جهانی غیرت یک عـلـمدار و جهـادی هیبت با وفـایـش شـده بر تـارک دل این جهان گشـته برایش هیئت ************ سـاقی و افـسـر اردوی حسین دیدهاش بوده فقط سوی حسین آن چنان ذوبِ گُـل فـاطمه بود دیده در آب روان روی حسین ************ تـشـنگـان دیـده به راه قـدمـش ذاکران مانـده به زیر عـلـمش سروری از ته دل میخـواهـد آسـتـان بـوسیِ خـاک حـرمش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
انـا فـتـحـنـای خـدا یعـنی ابالـفـضل بی دست و فوق دستها یعنی ابالفضل هرکـس گـرفـتـار آمده آسـوده باشد دارالادای قـرض ما یعنی ابالفضل یا کاشف الکرب الحسین ما کلید است رمـز قـبـولی دعـا یـعـنی ابالفـضل نیم دلش وقف حسن نیمی حسین است جمع شجاعت با سخا یعنی ابالفضل دست ردش را ارمنی ها هم ندیـدند با هر غریـبه آشـنا یـعـنی ابالفـضل هرجا که شد حرف از کرم یعنی حسن جان هرجا که شد حرف از وفا یعنی ابالفضل بر شأن او کل شهیدان غبطه دارند بـالا نـشـیـن اولـیـا یـعـنی ابالفـضل اصلا علی را در وجودش جمع کردند آئـیـنـۀ حـیـدر نـمـا یـعـنی ابالفضل یـاد قـدیـمـی ها دوبـاره دم گـرفـتـیم سقای دشت کـربـلا یعنی ابالـفـضل دستش جدا شد تا که بال و پر بگیرد یعنی مـقـام شـافـع مـحـشر بگـیـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
تا روز محشر پرچمت بالاست عباس مدیون کام خشک تو دریاست عباس گرچه به ظاهر مادرت اُمّ البنین است اما به باطن مادرت زهراست عباس پـشت و پـنـاه اهل بـیـتی یا اباالفضل دلـگـرم نامت زینب کـبراست عباس یک رکن عاشورا اگر نام حسین است نام تو هم یک رکن عاشوراست عباس بـر ارمـنـی ها هـم کـرامـاتت رسیـده لطف و کریمی تو یک دنیاست عباس بابُ الحوائج منـسبی شایـستۀ توست محشر دخـیلت دستهای ماست عباس شـرمـنـدۀ لبـهـای تو آب فـرات است کی مثل تو هم تشنه! هم سقّاست؟ عباس اهـل حـرم در انـتـظار تو نـشـسـتـند دیدند که در علقـمه غوغاست عباس دیـدنـد که با قـدِّ خـم بـرگـشـته مـولا داغ غم تو از رخش گویاست عباس آمد حسین و خیمه ات را واژگون کرد یعنی که افـتاده دگر از پـاست عباس گفتا؛ از این پس من علمداری ندارم بی تو حسین فـاطمه تـنهاست، عباس گفتا به زینب؛ زیور از دستت دَرآور شام غریبان بی تو واویلاست عباس شیر خواره لب تشنه، به آغوش رباب و لبهاش مثل خشکی صحراست عباس من با سکینه از تو و قولت چه گویم حال تو را از من اگر که خواست؟ عباس
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت عباس علیه السلام
حرم از داغ تو دیکر دل مضطر دارد هیچکس نیست که بعد از تو علم بردارد جبراییل است که افتاده زمین یا که تویی چـقـدر پـیـکـر صـد پـاره تو پَـر دارد؟ گر سـرت را سر زانـو بکشم میریزد سـر تو بس که جـراحـات مکـرر دارد به که گـویم؟ که عـلـمدار رشیـدم حـالا قـامـتـی بـا قـد یک طـفـل بـرابـر دارد یک نفر گفت چرا دست گرفته به کمر یک نفر گـفت حـسین داغ بـرادر دارد تو اگر پا نشوی نوبت گودال من است شمر پیش نظـرم دست به خـنجـر دارد ولـدی گـفـت بـه تـو مـادر من ای والله هـمه دیـدنـد کـه عـبـاس دو مـادر دارد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
تنها نه از غمت جگـرم شعـلهور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده دارد به عرش میرسد اشراق سینهات آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟ وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست زیر کـلاه خـوود تو شـقّ الـقـمر شده داری مرا کـنـار خوت میکُـشی پسر حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن بـا نـیـشـخـنـد حـرمـلـۀ دربـهدر شـده اینها برای هرچه عـلی نـقـشه داشتـند نـامت اسیـر بغـض هـزاران نفر شده گـویـا برای نـیـزه به پهـلـوی تو زدن هرکس که داشت کینۀ زهرا خبر شده تنها تو را نمیشود از خاک جمع کرد از سنگ ریـزهها بـدنت ریـز تـر شده وقتی که در عـبا بدنت چـیده شد علی معـلـوم شد چـقدر تنت مخـتـصر شده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
اکبر که جز وجود خـدا باوری نداشت غیر از خدا به دل هدف دیگری نداشت اکبر که خلقتش چو کلامش الهی است قـرآنِ کـربلا بجـز او کـوثـری نداشت آن یـل که در حـضور عـلـمدار کربلا میدان نیـنـوا بجـز او حـیـدری نداشت اول قـتـیـل نـسـل خـلـیـل ولایت است بیاو سرای عشق و حقیقت دری نداشت از هـستیاش گـذشته و ایـثـار میکـند آن مادری که بهتر از این گوهری نداشت حیف از جمال مصطفویاش که جلوه کرد آنجا که سیـرۀ نـبـوی مشتـری نداشت در موج خـون فـتاده شناور دل حسین فلک نجات وادی طف، لنگری نداشت حـتی بـرای آه کـشـیـدن رمـق نداشت آمـد پـدر، ولی نـفـس دیگـری نـداشت هر کس به هر وسیله که شد ضربه زد به او حتی کسی که در کف خود خنجری نداشت جسم و سلاح و کـینه، جـدا ناپـذیر شد سر نیزههای خصم از اینجا سری نداشت هر عـضوی از تنش به سر نیزۀ یکی چیزی از او نمانده، دگر پیکری نداشت دیگر بس است هلهله و سوت و کف زدن گیرم که این شهید جوان مادری نداشت جنگ آوران کوفه به خود مطمئن شدند سقا غریب مانده و همسنگری نداشت دردا پـدر ز داغ پـسر، پـیـر مـیشـود تنها حسین بود و عـلی اکبری نداشت
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
قصد دارد بـدود تاب و تـوانش رفته شیرمردی که غـریبانه جـوانش رفته هرچه می خواست که با پا برود باز نشد عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته وقت پیری همه امید پدرها پسر است تکـیـه گاه قـد و بالای کـمـانش رفـته فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست دیر راهی شود از دست زمانش رفته از سر مـأذنـه افـتاد مـؤذن بر خـاک تـا به خـیـمه غـم هنگـام اذانش رفته با چه ضجری به سر نعش علی میآید با چه حالی که توان بهر بیانش رفته آمـد و دیـد پـیـمـبـر به زمیـن افـتـاده آمد و دید که حـیـدر ضربـانش رفته هرچه میدید علی بود علی بود علی بـدنـش بیـشـتـر از حـد مکـانش رفته آنقدر نیزه به هر جای تنش ریخته اند که تـوان از بـدن نـیـزه زنـانش رفته تیـرها مثل حـسن با بدنت لـج کردند هرچه تیر است در این دشت نشانش رفته عـصمت الله به بـالای سـر شـاه آمـد دیـد افـتـاده کـنارش، وَ جـانش رفـته نـوبـت کـار جـوانـان بـنـی هـاشم شد کـار بـسـیـار جـوانـان بـنی هـاشم شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
به هـمره تو رود روح من ز پیکر من سپـردمت به خـدا ای یگانه گـوهر من اگر که میروی آهـستهتـر بـرو پسرم که هست پـشت سـرِ تو نگـاه آخـر من دو غـصه بر جگـر عـمهات زده آتـش دهـان خـشک تو و اشک دیـدۀ تـر من وضو بگیر ز اشک و برو به جانب مرگ کـه پیـشبـاز تـو آیـد ز خُـلـد، مادر من چگونه تـاب بیـارم، چگونه صبر کنم؟ کـه بـر سـر تـو بریـزند در برابر مـن اگــر فـتـاد عـبـورت کنـار شط فـرات بـیـار جـرعـۀ آبـی بــرای اصغـر مـن بپوش زخم سرت را به دستِ غرقه به خون اگر به دیدنت آیـد ز خیمـه خواهر من ز حـلقــههای زره بیشتر رسـد زخمت هزار پاره شود پیکرت چو حنجر من اگر چه فرق تو گردد دو تا به تیغ ستم یکی است قبـر تـو و تربت مطهر من عدو به گریۀ من خنده میزند «میثم» تـو گریـه کـن بـه عـزایِ علیِّاکبر من
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بس که پاشیده زهم مثل گـلِ چیده تنت میکـند گـریه به زخـم بـدنت پیـرهنت کـثرت زخـم تو مانع ز شمارش گشته بس که زخم آمده پیوسته به زخم بدنت آیـه با تـیـغ نـوشـتـنـد به سـر تـا پـایت نـقـطـه بـا تـیـر نهـادنـد به آیـات تـنـت حـلـقههای زرهت چـشـمۀ خـونند همه آب غسلت شده خون، خاک بیابان کفنت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
اگر چه در دل دشمن تو را رها کردم به قـاتـلان تو نفـرین، به تو دعا کردم محاسنم به کف دست و اشک در چشمم به هـمـره تـو دویـدم، خـدا خـدا کـردم هزار مرتـبه جـانـم ز تن جـدا گـردیـد دمی که تشنه لب از خود تو را جدا کردم اذان صبح، اذان گـفـتـنـت دلـم را بُـرد صلاة ظهـر تو را هدیه بر خـدا کردم
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت زخم پیـشانی او را عرقی سرد گرفت رو زد و آب نـدادنـد، دل مرد گـرفت حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت خرمنش سوخت و از برگ و برش هیچ نماند دیگر از حُـرمت نام پدرش هیچ نماند از سپـیـدی گـلـوی پـسرش هیچ نـماند حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت مـتحـیـر وسط خـیـمه و میـدان مـانـده به دلش حسرت یک قطرۀ باران مانده خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده سر شیرخواره به یک پوست فقط بند شده حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت شیـشـه در قـائـله سنگ مکـسر گـردد خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد از خجـالت نـتوانست به حرم برگردد حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
نامت مقـدس است و نشد تا نخوانمت کـوچـک تـرین دلاور بـابـا نخـوانمت آنقـدر رحمت از پَر قـنـداقـهات رسید اصلا نشد که حـضرت آقـا نخوانمت عـیـسی گرفـته جـان مجـدد ز نـام تو حـیف است بـانی هـمه دنیا نخـوانمت جایت به روی سینۀ باباست اصغـرم زائر نمی شوم، که در آنجا، نخوانمت دسـتم گـره به پـنجـرههای ضریح تو یک لحـظه هم نـشد به تـمنا نخوانمت تو آخـرین مـسافـر بابـای خـود شدی پس حق بده که غیر مسیحا نخوانمت تیری رسید و سوی جنان پر کشیده ای اصلا نـشد که زائـر زهـرا نخوانمت دستان خالی و غم دل بی قراری و... گهوارهای، که قصۀ شب را نخوانمت اصلا قـبول، هم قـد اکـبـر شدی ولی سخت است، وقت خواب تو، لالا نخوانمت گلچـین روزگار، "امان ت" نداد عـلی تا که علی خـوش قـد و بالا بخوانمت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
آقـای دنـیـایی و ایـن عـالـم، گـدایت ای جان به قربان صدای گریههایت ما که دخـیـل بـنـد قـنـداق تو هـستیم محـتـاج دسـتـان تو و لطف دعـایت اینکه تو را باب الحوائج خوانده یعنی کار خـدا بوده فـقـط، مدح و ثـنـایت کافر، مسلمان میشود با روضۀ تو نـام تو کرده دشـمـنان را هم هدایت پیغمبران هم گریه کردند از غـم تو این جمله را بسیار دیدم، در روایت اسلام، از خـون گـلویت جان گرفته بر جـان دین حق نـشـسـته رد پایت تـو مـعـنـی ذبـح عـظـیـم کـربـلایـی کـرده خـدا کـل خـلایـق را فــدایـت طاقت نـیـاوردی بـمـانی بین خـیـمه مثل عمو شد، لحظهای حال و هوایت مدح تو را هم روضهات از یاد ما برد چشمان ما ابریست این شبها برایت لالای دستـان ربـابه، رفـتی آخـر... ای جان به قربان صدای گریههایت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
مـن شیـر شیــرخـوارۀ فـرزنـد حیـدرم هر چند اصغـرم به صف حـشـر اکبرم در حشر بر شفاعت خلق خدا بس است یک قطره خون که میچکد از زخم حنجرم شـد سینـۀ حسیــن مرا مـقـتـل و مـزار گـشتـم جـدا اگر چـه ز آغـــوش مـادرم ذکــر خـدای عـزّ و جــل در تـلـظـیام نقــش حـسیـن مـــانـده بـه لبخـنـد آخرم هفـتـاد گل بـه کربوبلا چـیده شد ولی مـن غـنچـه بودهام که عـدو کرد پرپرم تیر یل افکن و گـلوی طفـل شیرخوار؟! حق دارد ار جـدا شود از پیکـرم سـرم دل مـیبـرند خـیـل شهیـدان ز اهـل دل مــن از تــمـــامـی شـهــــدا دلـربـاتـرم تیـری که خورد بر گـلویم کار تیغ کرد انگـار مـانـده زیـر گلـو جای خـنـجـرم امروز جـای مـن به روی سیـنۀ حسین فـردا بـه روی شـانـۀ زهــرای اطهـرم با سـوز سـینه شرح غـمم را سرودهای «میثـم» تو را شفـیع بـه فردای محشرم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت علی اصغر علیهم السلام
ذبیح من که زخم تو به خون بخشیده زیبایی دهانِ خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی تبسم های تو دل بُرده از عباس و از اکبر تـلـظّیهای تو داده حـرم را شغـل سقایی به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت علی اصغر علیهم السلام
ای داده خـونِ حـنجـر تو آبـرو به من گردیده با تلظّیّ خود رو به رو به من با آن که گـریـه کـردی و آبی نـدادمت دادی به خـنـده آب ز خون گـلو به من تا بـشـنوم صدای تو یک بار العـطـش مثل بـرادرت عـلـی اکـبـر بگو به من شستم ز خون پاک تو رخسار خویش را دادی ز حلق تشنهات آب وضو به من
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
نـصر من الله از حـرم تکـبـیر پـا شد هـنـگـام پـیـکـار بــرادر زادههـا شـد ابنالحـسـن ابنالحـسـیـنِ کـربـلا شـد یا حضرت زهرا! حسن حاجت روا شد تحت الهنک را گرچه بر رویش کشیده او قاسم است ابنالکریم است و کریم است مثل علی بر نار و بر جنّت قسیم است از راست از چپ میزند سرها میافتد دشمن ببین این نوجوان صف شکن را انتـنکـرونی خـواندن ابن الحـسن را هرچه دلیر داری بیاور مشکلی نیست دور و برش هرقدر طبل جنگ میخورد این صورت زهرایی از خون رنگ میخورد دوره شد و روی سرش نُقل بلا ریخت افـتاد و بین لشگـری تـنهـا شد و بعد پهلوی قـاسم پهلـوی زهـرا شد و بعد آمد عـمو دید استخوان هایش شکسته بر سینهاش چسباند وقتی که تنش را فـهـمید سخـتیهای وقـت بُردنـش را پیـش حـسن شرمـنـدگی مانـده بـرایم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
بادهها سرمست چشم می فروش او شدند موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشر است رعـدها سـرباز لبهای خـمـوش او شدند زهـر نوشاندند بر او جعـدههای نیزهدار نیـزهها گـریان جسم سبز پوش او شدند قـد و بـالایش شبـیه ساقی این دشت شد تیغ های تشنه یعنی جرعهنوش او شدند سخت جان داد و دل دلسنگ ها را آب کرد سنگها گریه کـنان سخت کوش او شدند شعر لایوم کیومک خواند با پهلوی زخم کوچهها وصل به گودال از سروش اوشدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام
لشکری سنگ زد و تیـر به ترفـند آمد حرمـله خـیر نبـیـنی! نفـسـش بـنـد آمد شـمر لبخـنـد زد و غـائـله از تب افتاد خاک عالم به سرم! شاه ز مرکب افتاد لشکر کفر ازاین صحنه به تکبیر افتاد شاه تـنـهـا، ته گـودال بـلا گـیـر افـتـاد تشنگی، تشنۀ تسبیح و سجودش میکرد نیزه ای پیله به لبهای کـبودش میکرد زیر سنگینی یک چکـمه تـقلا میکرد مجـتبی زاده ای از دور تـماشا میکرد سایۀ تـیغ جـفا، زیر گـلـویش که رسید یـادگـار حـسـنـش داخـل گـودال دویــد پا برهنه، جگرش را به سر دست گرفت نعرهای زد؛ مدد از ساقی سرمست گرفت بانگ برداشت، زبانها ز سخن افتادند کیـنـه توزان جـمـل یـاد حـسن افـتادند دست خالی به هواداری عشق آمده بود با لبی تشنه به غمخواری عشق آمده بود بیسپر بود، ولی عـزم یـداللهی داشت بابت زخم فدک نیت خون خواهی داشت تیغ اگر داشت،چه درسی به جنمها میداد پاسـخ شـبـهـۀ صلـح پـدرش را میداد لحظهای کار قدمهاش به لرزش نکشید هیچ کس بر سر او دست نوازش نکشید در عوض، جای نوازش به غمش خندیدند به غـرور پـدر بـیحـرمش خـنـدیـدنـد هاتفی گفت: یتیم است، مراعات کنید! نیزهای گفت:حسینی ست،مجازات کنید! تـیـغ بیـرون ز غـلافی به تکـاپـو افتاد عـاقـبـت قـرعه به افـتادن بـازو افـتـاد نـوۀ فـاطـمه را از سر کـیـنه کشـتـنـد! به همان شیـوۀ مرسوم مدیـنه کـشـتـند
: امتیاز
|
مناجات اول مجلس با سیدالشهدا علیه السلام در شب های پنجم و ششم محرم
اشک هـای مـا به دامـان کـریـمی میرسد نـامـۀ حـاجـات مـا با یـاکـریـمـی میرسد هرکه در این روضه میآید برای معرفت پایـش آخـر بر صراطِ مستـقـیمی میرسد هرچه از منبر جدا بودم ضرر دیدم ضرر خوش به آنکه محضرِ عبدالعظیمی میرسد پردهها اُفـتـاد تا چیزی نـفـهـمیم از غـمت ما نمیمیـریم چون لطفِ عظیمی میرسد بوی تربت میرسد از آن محاسن از حرم هـر کجایی بویِ سیبت با نسیـمی میرسد رحمتت در این مجالس خوب و بد را جمع کرد حـتم دارم بر سرم دستِ رحـیمی میرسد این دو شب این گریهها بوی یتیمی میدهد این دو شب با مادری مردِ کریمی میرسد
: امتیاز
|